هستیم
مثل خیلی ها باور دارم این جهان بدون ما هم ادامه دارد، آب از آب تکان نمی خورد، صبح صبح میشود و شب دوباره شب. کارها پیش میروند و ما از یاد می رویم. من میگویم اتفاقا باید برویم. اتفاقا نباید تلاشی بکنیم برای ماندگار شدن. اتفاقا نمیخواهم به اسمم درختی کاشته شود و پای آب سردکنی اسمم چاپ شود و سردر مدرسه ای نامم کاشی کاری شود و میخواهم روان بروم. نمیخواهم چنگ بيندازم به این دنیا و نروم. دلم نمیخواهد «تلاشی» از طرف بازماندگانم برای حفظ یادم باقی بماند. هر آن قدر کاری کرده ام و خاطره ساخته ام، کافی ست تا به همان میزان در یادها بمانم و بعد هم طبیعی، از یادها بروم. نه عکسم، نه صدایم، نه فیلم و اسمم، نباید یکهو خیال آدمها را در آغوشم بیندازد. میخواهم سبک باشم. سبک عبور کنم از این جهان و کسی هم پافشاری نکند که فائزه شکل مرگ نبود و سنگین بود و یاد و خاطره ش تا ابد در جهان می ماند.
تازه میفهمم چه کسانی نمیخواهند گوری داشته باشند یا به قول چمران، حتی به اندازه ی سنگ قبری ازین جهان اشغال نکنند. من هم دوست دارم به باد سپرده شوم و پس از وداع کافی عزیزانم با من، آنها به طبیعی ترین شکل ممکن، ادامه بدهند و مرا فراموش کنند و بعد، آنها هم سبک بروند و چرخ جهان اطرافیانشان، پس از رفتنشان نایستاد.
اما.. با همه ی ایمانم به سطور بالا، حالا که زنده ام و گذشته ام بدون من ادامه دارد، حفره ای در من ایجاد میشود. تابستان ها موقع تحویل کارنامه، وقتی مدرسه را بدون خودم زنده می دیدم، ترس در من زنده میشد، وقتی مدرسه ی پیش دانشگاهیم، استاد محبوبم را در سال اول دانشگاه دیدم که به دانش آموزان تازه درس هایی که به من میداد را میدهد، ترسیدم. آن استاد آخر من را خیلی دوست داشت و در حقم بزرگتری کرده بود. وقتی لابی دانشکده را بدون خودمان دیدم لرزیدم، وقتی بن بست صدیقی در طرشت را بدون خودم دیدم که همچنان کار در دفتر جاری ست اما من نیستم، ترسیدم. من از ادامه دادن هایی که همیشه فکر میکردم به من نیاز دارند میترسم. غمگین میشوم. راستش ایمان داشتم پادکستم، تولید نخست مستقلم بدون من ادامه دار نمیشود. کسی نمیتواند. اما امشب دیدم ادامه دار شده. هر چند کوتاه و کم کیفیت اما ادامه دارد.
این ترس اصیل و اگزیستانسیال در همه ی ما وجود دارد. هر چند معتقد به سبک بالی باشیم. اما یک دقیقه، یک دقیقه تصور کنید، شما مرده اید و حقیقتا آب از آب تکان نخورده. اشکها را بی خیال شوید، سیستم دنیا لب پر هم نمیشود.
نتیجه گیری را هر طور بنویسم، حرف ضایع میشود.